نقد سریال «دلدار» به کارگردانی نوید محمودی و جمشید محمودی را در این گزارش بخوانید.
«دیریست که دلدار پیامی نفرستاد…»؛ این روایتی از خلاصه داستان «دلدار» است که این شبها از شبکه آیفیلم پخش می شود.
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد...
قصه «دلدار» هم بیش از اینکه عاشقانه باشد به چند معضل اجتماعی پرداخت و با گره معمایی پیرامون یک قتل روایت به پیش رفت؛ از این منظر و فارغ از توصیف عوامل از داستانی که قرار بود روایت کنند، میتوان گفت این مجموعه دغدغهمند و محتوامحور عمل کرده است. اما چه قصهای در این بستر دیدیم؟
آرش پسری جنوب شهری است که به خاطر بیماری مادرش دانشگاه را ترک کرده و حالا با موتور مسافرکشی و باربری میکند. قصه از جایی شروع میشود که او بعد از چند سال، رونا را دوباره پیدا میکند که زمانی دلبستگیهایی به هم داشتهاند. حالا این دو، این بار صریحتر از علاقهشان به یکدیگر میگویند، با هم کسب و کار راه میاندازند و پای خواستگاری پیش کشیده میشود. پدر رونا به دلیل وضعیت شغلی و مالی آرش ابتدا جواب رد میدهد و مادر آرش هم به دلیل ازدواج و طلاق قبلی رونا و آنچه از نظر او در چشم مردم میتواند مشکل آفرین باشد مخالفت میکند.
به موازات این قصه، "شادی" خواهر آرش نیز درگیر یک رابطه عاطفی دیگر میشود؛ او دلبسته سامان است که بعداً نام واقعی و همینطور خواستههای او که همکارش بوده برایش عیان میشود. قصه این خواهر و برادر آنجا بهم پیوند میخورد که آرش به خاطر شادی با رئیس او پژمان (با بازی نیما رئیسی) درگیر و مرتکب قتل میشود قتلی که مظنون اصلی آن سامان است و در نهایت به زندان میافتد و آرش در کشاکش فرار یا معرفی خود باقی میماند.
نویسندگی براساس کلیشهها
قصه «دلدار» ساختاری خطی دارد و در هر گام اتفاقات جدیدی پیش پای کاراکترها گذاشته میشود تا داستان مسیری پرکنش را طی کند اما روتین بودن و سطحی پیش رفتن اتفافات اجازه نمیدهد مخاطب با ملودرامی گرم و جذاب درگیر شود. برعکس، فضای سردی که بر سریال حاکم است کمتر مخاطب را به رابطه عاطفی میان کاراکترهایی مثل آرش و رونا و شادی و سامان ترغیب میکند.
فیلمنامه کمتر در شخصیت سازی از کاراکترهای جوان، موفق است و شاید برای مخاطب سوال باشد آرش جنوب شهری با رونا که بالاشهری و از خانوادهای متمول است چه تفاوتهای فرهنگی و رفتاری دارند؟ فیلمنامه در پررنگ کردن این تضادها موفق نیست و اگر قرار نیست تقابلی میان این دو طبقه اجتماعی نشان دهد، چه دلیلی است که آن را در قصه خود بگنجاند.
ماجرای عاشقانه بین آرش و رونا نیز از استحکام لازم برخوردار نیست و برای همین نه مخاطب با خواستن یک باره آرش و عصبانیت او از مادرش برای مطلقه خواندن رونا همراه میشود نه دلیلش برای از خود راندنش در زمانی که مرتکب قتل شده است.
کاراکترها و بازیگرانی نه چندان کامل
شاید اگر به جای محمدرضا غفاری بازیگر دیگری عهدهدار نقش آرش میشد بهتر میتوانست بار احساسی و حتی منطقی داستان را برای مخاطب به تصویر بکشد اما با حضور سرد و یکنواخت غفاری این اتفاق رخ نمیدهد؛ او قرار است ویژگیهای یک پسر جنوب شهری را به تصویر بکشد، روی خواهرش تعصب داشته باشد، عشق خود را بعد از چند سال بازیابد و آن را معجزه بنامد و اتفاقات مختلفی از دعوا و قتل و پروسه پرداخت حقالسکوت و دوری مقطعی از رونا را تجربه کند، در همه جا یکسان ایفای نقش میکند و مخاطب کنشمندی متفاوتی از او نمیبیند.
سوگل خلیق بازیگر نقش رونا نیز شخصیتی سردتر از آرش را ایفا میکند. او یک بار ازدواج کرده و طلاق گرفته است و حالا به آرش و بودن او دلبسته است اما او هم نه شور و شوق دوباره دیدن آرش را دارد نه حتی نگرانیهایش را به میدانی برای بازی کردن در وضعیت بحرانیاش قرار میدهد.
الناز حبیبی با نقش "شادی" و حسام محمودی با نقش سامان بهتر توانستند به ایفای نقش بپردازند. هرچند شاید پتانسیلهای قصه هم از مواردی باشد که به زنان این سریال چندان اجازه نداد که بتوانند ظهور و بروز مناسبی داشته باشند. به ویژه اینکه در سریالی که یکی از نویسندگان آن زن است میتوان توقع بیشتری داشت که شخصیت سازی برای زنان از قدرت و استحکام بیشتری برخوردار باشد.
شادی و رونا از ویژگیهای شخصیتی پیچیدهای برخوردار نیستند و از این حیث با بسیاری از دختران سریالهای دیگر مشابه هستند، آنها دنبال کار برای درآمد هستند، عاشق هستند و برای عشق خود نگران میشوند. حتی شخصیت مادر رونا و شادی نیز اگرچه از دو طبقه مختلف هستند اما آنها هم نمونههایی کلیشهای و «رو» از شخصیت یک مادر ارائه میکنند.
برگبرنده؛ پایان خوب موسیقایی
تیتراژ سریال «دلدار» با صدای محسن چاووشی هم خوش درخشید تا اثر دیگری در آلبوم خاطرات سریالی این خواننده جوان ثبت شود.
قطعه عاشقانه چاووشی تا حدود زیادی فضای عصبی روایت را تعدیل کرد و اندکی به حس و حال عاشقانهای که از ابتدا در دستور کار این سریال بود پایبند ماند و به همین دلیل هم بهخوبی شنیده شد و مخاطبان پروپاقرصی پیدا کرد.
منتقد: عطیه موذن
ه خ/ ا ز